زلال تر از باران

گاه می اندیشم...

چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم

همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران..

و  خدایی  که زلال تر از باران است.

قضاوت

خداوندا


مرایاری ده تا قبل از اینکه


درمورد راه رفتن کسی


قضاوت کنم


قدری با کفشهای او


راه بروم

نگران نباش


نگران چی هستی..؟


گاهی  خدا   درها و پنجره ها را قفل میکنه..


زیباست اگر فکر کنی بیرون طوفانه


و


خدا


میخواد از تو محافظت کنه.


پس بخند.


دیگر تمام میشوم...


خدایا...!


هربار که تو را یاد میکنم


گم میشود تکه ای از من...


در من.


همین روز هاست  که تمام شوم.


خدایا گم شدم


کوچه ها و مغازه ها را بلد شدم.


رنگهای چراغ قرمز را ...


حتی جدول ضرب را.


و دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشوم


اما گاهی میان آدم ها گم میشوم


خدایا...


آدمها را بلد نیستم.!

بسم الله الرحمن الرحیم

11ماه گذشت


بعضیها دلشون شکست...


بعضیها دل شکوندن...


خیلیها عاشق شدن ...و



خیلیها تنها...



خیلیها از بینمون رفتن و



خیلیها بینمون اومدن...



گریه کردیمو خندیدیم



سال 91 برخلاف آرزوهامون گذشت..


خدا را سپاس که هنوز هستیم و نفس عشق میکشیم


خدایا به برکت نام اعظمت سال نود و دو را آغاز میکنیم



بسم الله الرحمن الرحیم



سال نو پیشاپیش مبارک

خیلی خسته ام خدا

امشب خسته تر از هرشبم




کاش میشد گوشه ای نوشت:



خدایا



خیلی خسته ام...



فردا صبح بیدارم نکن.


عشق خدایی


تا خدا بنده نواز است


به خلقتش چه نیاز؟؟؟


میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم


شکر خدا..


مسکینی دیدم با کفش پاره


شکر میکرد خدا را...


گفتم که کفش پاره شکر خدا ندارد،


گفتا یکی شکر میکرد


دیدم که پا ندارد



مورچه و خدا


نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت.


مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت


و به خدا گفت:


گاهی یادم میرود که هستی


کاش بیشتر نسیم می وزید...